جوانه های امید
اینجا قرار گاه است...
قرارگاه فرهنگ و اندیشه
قرارگاه رشد و پویایی
قرارگاه افسران جنگ نرم
قرارگاه بصیرت و بیداری...
سلام سلام سلام از اینکه خیلی وقته نبودم ناراحت بودم. احساس دلتنگی دور شدن از فضای دانشجویی داشت دوباره غالب می شد، اما خدارو شکر که غالب نشد!!! یه مدتی که فرصت کافی برای نوشتن ندارم و اصلا فرصت نمیکنم وبلاگ رو به روز کنم و ازین بابت از همگی عذر خواهی میکنم. از همه کسانی که پیام میزارن و تعریفمون میکنن و شرمندمون میکنن!!! و همچنین از همه کسانی که با انتقادهای سازندشون،کمکم کردن که بهتر بنویسم و خلاصه از همگی تشکر میکنم. اینم اسامی یه سری از دوستانی که این مدت زحمت خوندن دست نوشته های مارو به خودشون دادن که از همشون ممنونم. و البته امیدواریم که دست وزیر محترم جنگ، که متاسفانه دچار سوختگی شد خوب شده باشه،آرزوی سلامتی برای ایشون دارم. انصافا ایشون خیلی زحمت کشیدن و آرزوی موفقیت برای ایشون و همه بچه های اردو دارم... آقا یا خانم سید جهادگر emt بهار حسین عاشق خانم یا آقای ... منم موافقم!!! دانشجوی بسیجی عباسی موسوی بسیجی رهرو ولایت دانشجو تازه وارد وزیر جنگ دوست وزرای جنگ معاون وزیر جنگ
این قسمت از خاطرات، که خاطره 6 باشه مربوط به اتفاقی که تو یکی از اردوهای جهادی امسال افتاده و خوندنش به همه چی می ارزه. البته ما خودمون این خاطره رو از زبان شخص اول این ماجرا، تو اردوی خط امام که تهران برگزار شد شنیدیم.منم از ایشون خواستم که خاطرشون رو ارسال کنن که تو وبلاگ قرار بدم. عین دست نوشته ارسالی ایشون رو با عنوان خاطره جهادی 6 براتون ارسال کردم. امیدوارم خنده بر لبان همگی بنشینه. و البته خدارو شکر حسن ختام خاطرات اردو با یه خاطره خیلی خوب و مبارک تموم میشه... موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 18
بازدید دیروز: 29
کل بازدیدها: 391244
|
||